۱۸
تیر
ای بهارستان اقبال،ای چمن سیما بیا
فصلسیردلگذشت،اکنون به چشممابیا
میکشد خمیازهٔ صبح،انتظار آفتاب
در خمار آباد مخموران،قدح پیما بیا
بحرهرسو رو نهد،امواج گردراهاوست
هر دو عالم در رکابت میدود،تنها بیا
خلوتاندیشهحیرتخانهٔدیدارتُست
ای کلید دل در امید ما بگشا بیا
عرض تخصیصازفضولیهایآدابوفاست
چوننگهدردیده یاچونروح در اعضا بیا
بیشازایننتوانحریفداغحرمانزیستن
یا مرا از خود ببر آنجا که هستی یا بیا
فرصت هستی ندارد دستگاه انتظار
مفت امروزیم پس ای وعده فردا بیا
رنگوبوجمعاستدرهرجاچمندارد بهار
ما همه پیش توایم ایجملهما با ما بیا
وصلمشتاقانزاسبابدگرمستغنی است
احتیاج این است کای سامان استغنا بیا
کومقامیکز شکوهمعنیات لبریز نیست
غفلتاستاینهاکهبیدلگویدتاینجا بیا